صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۱۰۳

۱

در سوگ این ستم زدگان بحر و بر گریست

هرچ اندر آسمان و زمین خشک و تر گریست

۲

آن شب زمین به خواریشان سختتر گداخت

آن شب زمان به زاریشان زارتر گریست

۳

کاندر خرابه دختر خردش رقیه نام

چون شمع صبح از سر شب تا سحر گریست

۴

از شور گریه اش همه بینا و کور سوخت

وز سوز ناله اش همه شنوا و کر گریست

۵

صحرا به تاب سینه ی وی چون شرر گداخت

دریا به آب دیده ی وی چو شمر گریست

۶

شمعی به بزم ماتمیان همچو او نسوخت

چندانکه غریق اشک فتد تا کمر گریست

۷

چون مرغ نیم کشته گم کرده آشیان

بر پای دام حادثه سر زیر پر گریست

۸

نز زخم نای و آبله پای و طعن نی

نز رنج راه و سختی و طول سفر گریست

۹

نه چشم آب و نان نه تمنای برگ و ساز

نی طمع خوان نه بر هوس ما حضر گریست

۱۰

نی در هوای چادر و ساماک و روی پوش

نی بر غم برهنگی پا و سر گریست

۱۱

نه اعتنای یاره نه پروای گوشوار

نه برسوار سیم و نه خلخال زر گریست

۱۲

نی دل به تیته و تل و طوق و تمیمه داشت

نی بهر رسته در و عقد گهر گریست

۱۳

بهر پدر نه دربدری های خویش بود

هرچ اندر آن خرابه ی بی بام و درگریست

۱۴

ز اندیشه ی مدار وی آن روز شمس سوخت

در فکرت حیات وی آن شب قمر گریست

دردا که این قضیه هنوز است ناتمام

چندانکه بختم از تف دل بازمانده خام

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۴۶۴

نظرات