صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۶۳

۱

در ماتم تو تا نچکید اشکم از قلم

حرفی ازین حدیث به دفتر نزد رقم

۲

ننگاشت خامه نکته ای از شرح این عزا

نآورد تا چه رگ ز غمت خون دل به دم

۳

ماندند تا عزای تو دارند کاینات

ورنه شدی وجود سوی بنگه عدم

۴

هر شب نثار بزم عزاداری تراست

تا روز حشر دامن گردون پر از درم

۵

چشمی محیط حوصله باید سحاب زای

کاین گریه نیست لایق چندین سفینه غم

۶

آبش ز اشک دیده و خوانش ز لخت دل

این بود پاس حرمت مهمان محترم

۷

ز آب دیده تاب درون گر نمی نشاند

می سوخت ز آتش عطش از فرق تا قدم

۸

از چرخ تیره اختر و ز خصم خیره کش

بدخواه وی چو داهیه بسیار، دوست کم

۹

قسمت نمود بر دو طرف عضو عضو خویش

طرف حرامی و حرم اعضای منقسم

۱۰

برسر هوای حرب و به دل حزن اهل بیت

رایش سوی حرامی و رویش سوی حرم

۱۱

تنها میان قوم دغا مانده آن دریغ

کارواح در معسکر این کمترین حشم

۱۲

اجرام خرد و برد بهم مجتمع هنوز

و اندام او به تیغ ستم منقطع ز هم

۱۳

از آتش ستیزه خصمش خیام سوخت

برپا چراست پایه ی این آبگون خیم

۱۴

خضمش طمع کند پی خدمت ز پور و دخت

شاهی که قدسیان به حریمش کمین خدم

ز آن ره که عهد دولت باطل کشید طول

حق را ملامتی نه ولی اهل حق ملول

تصاویر و صوت

نظرات