صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۶۷

۱

خود بر تو عرش و فرش نه تنها گریستند

اقطار کاینات سراپا گریستند

۲

بر بی کیست جن و ملک را جگر گداخت

بر تشنگیت دجله و دریا گریستند

۳

تنها نه دوست را دل و جان ز آتش تو سوخت

بر حالت غریبت اعدا گریستند

۴

دل ها تهی نشد چو از آن گریه های خاص

اعیان ملک از همه اعضا گریستند

۵

برحال اهل بیت نبی نشأتین سوخت

تنها همین نه یثرب و بطحا گریستند

۶

از اختصاص این ستم استی که خاص و عام

با هم در این معاهده یکجا گریستند

۷

هرچند سرزد این عمل از مسلمین ولی

در ماتمت یهود و نصارا گریستند

۸

ز اسلامیان تنی به تو یک مو نگشت نرم

لیک از غم تو هندو و ترسا گریستند

۹

برمحنت تو وامق و مجنون ملول و مات

برعترت تو لیلی و عذرا گریستند

۱۰

دامان چرخ از شفق آمد عقیق خام

یا عرشیان به طارم خضرا گریستند

۱۱

بزمی نچید ساقی دوران که جای می

خوناب دل نه جام و نه مینا گریستند

۱۲

بنیان طرح تعزیه ات را خدای ریخت

ز آن سال ها که آدم و حوا گریستند

۱۳

این تخته ی گل آب شد از فرط التهاب

تا قدسیان به صفحه ی غبرا گریستند

۱۴

بر این عزیز مصر که صد یوسفش غلام

با دیگران عزیز و زلیخا گریستند

این وقعه از اعالی اسلام اگرچه خاست

اما مجوس و ناصب ازین شیمه عذر خواست

تصاویر و صوت

نظرات