صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۷۳

۱

جز داغ و درد و تاب و تن از خوان کربلا

قوتی نبود قسمت مهمان کربلا

۲

زهر کشنده رست نه حلوای کامه بخش

برعکس نیشکر ز نیستان کربلا

۳

از شرم تشنگان عجب آرم که چون نسوخت

دامان و دشت و کوه و بیابان کربلا

۴

بر داغ زخم های تو گلگون کفن دمید

هم رنگ لاله سنبل و ریحان کربلا

۵

از یادکام خشک تو هرچ آب خورده بیش

پرتو ز خون دل شده رمان کربلا

۶

بر آتش غم تو سراپای من نسوخت

حیرت خورم به شمع شبستان کربلا

۷

تا روز حشر در شب قتل توکاش باز

بستی زبان خروس سحرخوان کربلا

۸

آن خرم ایستاده تو غلطان به خاک و خون

اف برحیای نخل خیابان کربلا

۹

ز اهریمنان دولت باطل به باد رفت

تاج و نگین و تخت سلیمان کربلا

۱۰

در ماتم رجال به جا مانده مویه گر

جمعی زنان موی پریشان کربلا

۱۱

محنت رسیدگان جگرتاب تفته دل

غم دیدگان واله و حیران کربلا

۱۲

پر بستگان بی کس آواره از وطن

سرگشتگان بی سر و سامان کربلا

۱۳

نگذاشت خصم شوم که شامی کنند صبح

با آن غریب کشته ی عریان کربلا

۱۴

با سرعت حساب زمان کوته است و بس

حق کی کند رجوع به دیوان کربلا

روزی که دادخواه نبی حکمران ولی است

فاروق اهل باطل و حق مرتضی علی است

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۴۳۹

نظرات