صفایی جندقی

صفایی جندقی

بند ۸۰

۱

گیتی پس از تو دایره اش بی مدار باد

افلاک با درنگ و زمین بی قرار باد

۲

تا تلخ شد زبان به دهان تو از عطش

شهد و شکر به کام جهان ناگوار باد

۳

از حسرت تو شربت تسنیم و سلسبیل

غلمان و حور را به دهان زهرمار باد

۴

با وصف تشنه کامیت اندر کنار شط

جاری به دجله خون دل از چشمه سار باد

۵

دردا چوکربلا به میان پا نهاد گفت

از شرق وغرب امن و امان بر کنار باد

۶

تا پود و تار جسم تو پامال پهنه گشت

موجود را گسسته ز هم پود و تار باد

۷

رفع عطش چو از تو نشد جاودان چه سود

کز اشک دیده دامن ما جویبار باد

۸

ممنوع از آب مالک آب است وا دریغ

ز آن خانواده دجله و شط شرمسار باد

۹

ز اهل دغا تقاص جفا تا کشند زود

تیغ قصاص حق ز قراب آشکار باد

۱۰

هرکه از قبول داغ تو پهلو کند تهی

جاوید با شکنج دو کیهان دچار باد

۱۱

ز اندیشه ی حدیث تو هر دل که وارهید

محصور حکم حادثه روزگار باد

۱۲

بر هر تنی که سوگ تو ناسازگار شد

فرسوده ی زمانه ی ناسازگار باد

۱۳

گر در غمت ندیده صفایی دوام عیش

مفتون این سراچه ناپایدار باد

۱۴

چشم شفاعت ار ز تو دارد به دیگری

دور از جوار رحمت پروردگار باد

شاها به خویشم از همه کس بی نیاز خوا ه

در حشرم از شفاعت خود سرفراز خواه

تصاویر و صوت

نظرات