سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۱۰۰

۱

عشق او در وادی من فکر‌ها بسیار داشت

سوخت خاشاکم‌، وگرنه شعله با او کار داشت

۲

در بساط این گلستان یک گل بی‌خار نیست

بر گل دیبا اگر پهلو نهادم، خار داشت

۳

هرچه دیدم، در ره شوقش سماع انگیز بود

نعرهٔ شیر از نیستان‌، شور موسیقار داشت

۴

عقل نتوانست منع عشق غارتگر کند

خانهٔ ما پاسبان از صورت دیوار داشت

۵

آنکه کاری غیر گلچینی به عمر خود نکرد

دیدم او را کز چمن می‌رفت و مشتی خار داشت

۶

رفت تخت او به باد حادثات آخر سلیم

گرچه از ایام‌، جم انگشتر زنهار داشت

تصاویر و صوت

نظرات