
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
شعله ی رسوایی منصور، خس پوش من است
مایه ی حلاجی او پنبه ی گوش من است
۲
گر به دست من رسد پیمانه جام جم شود
همچو پیر دیر، معراج سبو دوش من است
۳
انجمن از می تهی گشت و دماغم تر نشد
خون صد مینای می در گردن هوش من است
۴
از پی شوخی که از من می گریزد همچو تیر
چون کمان خمیازه ی خشکی در آغوش من است
۵
شورش مستان سماع بیخودی آرد سلیم
باده در میخانه گر می جوشد از جوش من است
نظرات