
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
هنوزم از هوس عشق، خارخاری هست
به سینه ام ز دل تنگ، غنچه واری هست
۲
جهان همیشه مرا رهگذار معشوق است
ز بس که در پی هر گامم انتظاری هست
۳
چه غم ز فتنه ی خیل سکندر و داراست
به کوچه ای که درو طفل نی سواری هست
۴
عبث به تربت فرهاد نگذرد شیرین
گمان من، که به آن خسته باز کاری هست
۵
به دست، خاتم جم داشتن گرانجانی ست
مرا که چون لب خاموش مهرداری هست
۶
چه منت این همه ای آسمان به من داری
مرا به غیر تو هم آفریدگاری هست
۷
سلیم از دل من داستان وصل مپرس
که نخل موم چه داند که نوبهاری هست
تصاویر و صوت

نظرات