
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۵۹
۱
نه در کلاه نمد راحتی، نه در تاج است
که پادشاه و گدا، هر که هست، محتاج است
۲
همه ز کاسه ی سر خیزدم جنون، آری
حباب، بیضه ی مرغابیان امواج است
۳
ز جان به رغبت خود می توان گذشت، ولی
عطا به زور چو خواهند از کسی، باج است
۴
اگر به میکده منصور بگذرد، داند
که هر که هست درو چند مرده حلاج است
۵
ببین به کینه ی افلاک و رحم کن به سلیم
که تیر هفت کماندار را یک آماج است
تصاویر و صوت

نظرات