سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۱۶۲

۱

بیا که صحبت مرغان بوستان گرم است

شکفته شد گل و بازار باغبان گرم است

۲

فریب چون گل رعنا نمی خورم ز بهار

درین چمن که مرا پشت بر خزان گرم است

۳

نفس چگونه زنم پیش او، چنین که مرا

چو شعله از ته دل تا سر زبان گرم است

۴

به رهگذار تو رحم است دادخواهان را

که همچو برق، سمند ترا عنان گرم است

۵

ز غارت چمن آمد نشان به مجلس تو

گل چراغ تو در چشم بلبلان گرم است

۶

چه زود رفت ز خاطر ترا نصیحت ما

هنوز جای سخن بر سر زبان گرم است

۷

برای سوختنم نغمه آتشی دارد

که پشت چون دف مطرب مرا به آن گرم است

۸

هما ز دور به من می کند نظربازی

پس از وفات مرا بس که استخوان گرم است

۹

به سرد و گرم جهان خاطرات چو راضی شد

تمام عمر ترا آب سرد و نان گرم است

۱۰

برون ز خانه مرو، وضع روزگار ببین

چمن خنک شده و کنج آشیان گرم است

۱۱

علاج خود مطلب از طبیب عشق ای دل

تب تو گرم و دواهای این دکان گرم است

۱۲

سلیم محفل عشق است این، که از مستان

کسی نمانده و هنگامه همچنان گرم است

تصاویر و صوت

نظرات