
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۷۲
۱
سحر به سوی چمن یار چون شمال گذشت
ز لطف جلوه اش آب از سر نهال گذشت
۲
مدار مجلس افتادگان به او افتاد
ستم به جام جم از ساغر سفال گذشت
۳
چنان نمود محبت به من صف آرایی
که شیر در نظرم خوشتر از غزال گذشت
۴
به زندگی ز غمت دیده بودم آشوبی
که روز حشر به من چون شب وصال گذشت
۵
درین زمانه ز آدم نشان مجوی سلیم
ز دور آدم، چندین هزار سال گذشت
نظرات