
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۹۶
۱
چون صراحی، خندهام با چشم گریان آشناست
همچو گل چاک گریبانم به دامان آشناست
۲
در گلستان محبت غنچهای کم دیدهایم
همچو زخم تیر، چشم ما به پیکان آشناست
۳
هرچه از چشم تو دیدم، میکشم از دست دل
شیوهٔ دیوانگان با طرز مستان آشناست
۴
کوه و صحرا بس که آب از دیدهٔ من خوردهاند
هرکجا خاریست، با چشم چو مژگان آشناست
۵
داده گل گوشی به فریادم درین گلشن سلیم
نالهام گویا به طرز عندلیبان آشناست
نظرات