
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۱۹۹
۱
شوق بیحد شد و رسوایی دل نزدیک است
جامهام بس که دراز است، به گل نزدیک است
۲
داغ من هر که ببیند، جگرش میسوزد
آتش وادی من دور [و] به دل نزدیک است
۳
دیده و دل همه پر نقش رخ اوست مرا
راه بتخانه ی کشمیر و چگل نزدیک است
۴
دارد از جنبش مژگان سیاه تو خبر
دلم از بس به تو ای عهدگسل نزدیک است
۵
ترسم از بی خبری قتل مرا فاش کنی
دامنت سخت به این خون بحل نزدیک است
۶
صدق در طوف چو باشد، حرم و دیر یکی ست
کعبه دور است [و] خرابات به دل نزدیک است
۷
در محیط غم ایام شدی پیر سلیم
واقف از کشتی خود باش که گل نزدیک است
تصاویر و صوت

نظرات