
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۱۰
۱
با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است
خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است
۲
از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف نیست
در میان دوستان ما همین می بی غش است
۳
آن خط مشکین نه تنها شد بلای جان ما
از همه کس می برد دل، طرفه موری دلکش است
۴
با دل ما صحبت تیغ تو تا چون رو دهد
اختیاری نیست کس را، کار آب و آتش است
۵
حسن را در دل اثر دارد کلام من سلیم
عشق را هر مطلع من، تیر روی ترکش است
تصاویر و صوت

نظرات