
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۲۳
۱
کی دهم دیگر عنان آن بت چین را ز دست
چون رکابش کی گذارم دامن زین را ز دست
۲
ای بهار عیش، می ریزد خزان از جلوه ات
چون حنا مگذار این رفتار رنگین را ز دست
۳
حال درویشی چه می پرسی که گردد بینوا
همچو طنبور افکند گر کاسه چوبین را ز دست
۴
بس که از برق تجلی سوخت گلشن را ز حسن
بوی دود آید چو آتشباز، گلچین را ز دست
۵
می کند عیب و هنر شهرت ز غمازان سلیم
چون سخن داری، مده گوش سخنچین را ز دست
تصاویر و صوت

نظرات