
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۳۲
۱
ز می ملاحظه زاهد مکن که این عیب است
چو غنچه دست تو در قید آستین عیب است
۲
هوس ز وصل تو طرفی نمی تواند بست
به گرد خرمن گل طوف خوشه چین عیب است
۳
ز حسن ساخته نتوان فریب بلبل داد
سریش غنچه ی گل های کاغذین عیب است
۴
چو بخت نیست کسی را، چه کار آید عقل
سوار پا چو ندارد رکاب زین عیب است
۵
چو برق رفت به جاروب خوشه خرمن را
دگر منازعت مور و خوشه چین عیب است
۶
سلیم رفته ز کف اختیار من بیرون
نصیحت من دیوانه بعد ازین عیب است
تصاویر و صوت

نظرات