سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۲۶۱

۱

امشب که ز بختم به سوی بزم تو راه است

چون شمع، سراپای تنم وقف نگاه است

۲

بی ابروی او بس که شب عید ملولم

در دیده هلالم چو پر زاغ سیاه است

۳

جز نرمی خویشم ز کسی نیست حمایت

آیینه ام و موم مرا پشت و پناه است

۴

آنجا که به یک شعله بسوزند جهان را

درویش اگر آه کشد، دشمن شاه است

۵

حاجت چو سلیمم به گلستان کسی نیست

چون شمع مرا شعله گل طرف کلاه است

تصاویر و صوت

نظرات