
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۶۵
۱
من تشنه ی آن چشمه که آبش همه خون است
سرگرم سبویی که شرابش همه خون است
۲
مستی که کند عیش ز پهلوی دل ما
تنها نه شرابش، که کبابش همه خون است
۳
ساقی بده آن جام که چون شهد محبت
از لب چو فرورفت شرابش، همه خون است
۴
در راه تو بر هر لب جویی که رسیدم
چون جدول زخم دلم آبش همه خون است
۵
بر اسب حنا بسته ز نخجیر فکندن
صیاد مرا تا به رکابش همه خون است
۶
چون موج، سلیم است در انداز کناری
زین بحر که در جام حبابش همه خون است
نظرات