سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۲۷۱

۱

ره بیرون شدنم زین چمن از یاد شده ست

سبزه در رهگذرم رشته ی صیاد شده ست

۲

در ره مرغ دلم آنکه نهد دام فریب

خبرش نیست که از دام که آزاد شده ست

۳

نکهت او چو نسیم آورد، از هوش رویم

آتش خرمن ما سوختگان باد شده ست

۴

همچو می لطف و غضب را به هم آمیخته است

آن جفا پیشه ببینید چه استاد شده‌ست!

۵

کم نشد زمزمه ی جغد ز ویرانه ی ما

در چه روز خوشی این غمکده بنیاد شده ست!

۶

دل چون شیشه ام از بس به جفا خوی گرفت

این زمان سخت تر از بیضه ی فولاد شده ست

۷

رفت بر باد فنا، تاج و نگین خسرو

این همه از اثر کشتن فرهاد شده ست

۸

می برد تشنه لبم جانب بغداد، سلیم

دم آبی که نصیب از شط بغداد شده ست

تصاویر و صوت

نظرات