
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۷۳
۱
شمع از هوای وصلت، در حالت هلاک است
گل تا شنیده بویت، از شوق سینه چاک است
۲
شستم غبار خود را با گریه از دل خلق
در عشق او حسابم با کاینات پاک است
۳
از بس که بی رخ او چشمم غبار دارد
چون دانه های سبحه، اشکم تمام خاک است!
۴
تا چند بخیه بتوان بر زخم های خود زد؟
چون موج سینه ام را چاک از قفای چاک است
۵
دل را سلیم بی قدر در عاشقی، وفا کرد
کم قیمت است آری جنسی که عیب ناک است
تصاویر و صوت

نظرات