
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۷۶
۱
شکسته خاطرم و رغبت نشاطم نیست
دماغ صحبت و سودای اختلاطم نیست
۲
زنم بر آتش و از سوختن نیندیشم
به کار خویش چو پروانه احتیاطم نیست
۳
کشم برون ز جهان انتظار راهروان
غبار قافله ام، کار در رباطم نیست
۴
رهی نمود به صحرای حشر، عشق مرا
که همچو سیل گذر بر پل صراطم نیست
۵
ز عیب خویش چو طاووس چون شوم غافل؟
درین چمن که جز آیینه در بساطم نیست
۶
چه طالع است درین بوستان سلیم مرا
که زعفران شدم و رنگی از نشاطم نیست
نظرات