
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۲۸۰
۱
درین حدیقه دل مستمند بسیار است
که دست کوته و شاخ بلند بسیار است
۲
هنوز از تو مرا چشم التفاتی هست
وگرنه شکوه ی دشمن پسند بسیار است
۳
قرار صید شدن چون دهد به خویش کسی
شکارپیشه فراوان، کمند بسیار است
۴
ندیده چین جبین از بتان هند کسی
کم است سرکه درین ملک و قند بسیار است
۵
خوش است آنکه نیفتد به چاره کار کسی
مباد چشم بد، ارنه سپند بسیار است
۶
فغان من همه از بند هستی خویش است
چو نی اسیر ترا ورنه بند بسیار است
۷
حدیث راز اناالحق ز دل توان دانست
درین ورق، سخنان بلند بسیار است
۸
چو لاله می ز چه تنها خورد سلیم کسی
به کوی میکده رند و لوند بسیار است
نظرات