سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۱۷

۱

مقیم کوی عشق از قید هر تکلیف آزاد است

به دست طفل، فرمان سلیمان کاغذ باد است

۲

به دولت چون غلامان اهل صورت این لقب دادند

وگرنه نام او در عالم منی خداداد است

۳

برای دلخراشی در محبت ناخنی دارم

ز اسباب دو عالم، تیشه ای در دست فرهاد است

۴

پس از مردن مگر بر خاک من افتد گذار او

مرا صد مصلحت در مرگ همچون خواب صیاد است

۵

چنانم خاک این گلزار دامنگیر گردیده ست

که موج سبزه بر پای دلم زنجیر فولاد است

۶

سلیم از دوری او آنچنان در باغ دلگیرم

که برگ بید پنداری به فرقم تیغ جلاد است

تصاویر و صوت

نظرات