سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۲۸

۱

آن قدر سوزی که خواهد شعله با آه من است

هر زر داغی که دارد عشق، تنخواه من است

۲

در جگر آبم نمانده، گریه را سامان کجاست

آستینم تر ز ننگ دست کوتاه من است

۳

نرگسی بر رهگذار خویش دیدم، سوختم

نوغزال من همانا چشم بر راه من است

۴

نیست آزادی نصیب من، که هرجا می روم

بند و زنجیرم چو فیل مست همراه من است

۵

بس که اخوانند چون یوسف به من نامهربان

گرگ همچون پاسبانان بر سر چاه من است

۶

احتیاجم نیست بر شاهان عالم چون سلیم

در جهان هرجا که درویشی بود، شاه من است

تصاویر و صوت

نظرات