
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۶۹
۱
می دو ساله به لب های یار من نرسد
گل پیاده به گرد سوار من نرسد
۲
چها نوشته ام از بیخودی به نامه ی شوق
خدا کند که به دست نگار من نرسد!
۳
دلم همیشه ازان همچو بید می لرزد
که چشم زخم خزان بر بهار من نرسد
۴
ز شوق وصل تو خمیازه در دهان دارم
چو گل، شراب به داد خمار من نرسد
۵
مگر به شیشه ی ساعت کنند بعد از مرگ
که دست صرصر غم بر غبار من نرسد
۶
حدیث شوق به مکتوب، تا به چند سلیم
نویسم و به فراموشکار من نرسد
تصاویر و صوت

نظرات