
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۷
۱
رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟
حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را
۲
هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او
شانه داند معنی این مصرع پیچیده را
۳
گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد، ولی
نیست بیم از گریه ام این گرگ باران دیده را
۴
در زمان طالع ما تیره روزان بس نشد
فتنه زاییدن شب گیسو به خون غلتیده را
۵
التفات و مهربانی را عبث ضایع مکن
مشکل است اصلاح کردن خاطر رنجیده را
۶
دیده را از دیدن رویت تسلی ساختم
چون دهم تسکین نمی دانم دل نادیده را؟
۷
عیب شاکر کی شود ظاهر سلیم از شعر فهم؟
با محک نشناخت هرگز کس زر دزدیده را
نظرات