
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۷۶
۱
به غیر کار جفا آسمان نمیداند
خموش باش که گردون زبان نمیداند
۲
به تنگنای جهانم ملال و عیش یکیست
که مرغ بیضه بهار و خزان نمیداند
۳
ز لطف نیست مرا گر گذاشتهست به باغ
که آشیان مرا باغبان نمیداند
۴
هما سلیم مرا خشک و ناتوان دیدهست
هنوز لذت این استخوان نمیداند
تصاویر و صوت

نظرات