سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۸۴

۱

به من هردم ز روی مهربانی یار می‌پیچد

به آن گرمی که گویی شعله‌ای بر خار می‌پیچد

۲

به دستی جام و در دست دگر سیب ذقن دارم

فلک از رشک من امشب به خود چون مار می‌پیچد

۳

سروکاری دلم با جلوهٔ مستانه‌ای دارد

که گل بر خویش می‌پیچد، چو او دستار می‌پیچد

۴

ازان بر هر طرف افتند در معمورهٔ عشقت

که موج سیل بر پای در و دیوار می‌پیچد

۵

شکر را خندهٔ شیرین او هرگه به یاد آید

فغانش در نیستان همچو موسیقار می‌پیچد

۶

ز عکس ماه و موج آب در شب‌ها به جوش آیم

که پندارم بت من چیرهٔ زرتار می‌پیچد

۷

به عجز خویش کردم اعتراف از هیبت عشقت

جهان دست حریفان را به روز کار می‌پیچد

۸

برهمن از برای آنکه اخلاصش به یاد آرد

به جای رشته بر انگشت بت زنار می‌پیچد

۹

گریزی نیست از هم‌صحبت خوش، اهل عالم را

گهر همچون گره بر رشتهٔ هموار می‌پیچد

۱۰

به یکدیگر سر و تن جذبهٔ آمیزشی دارند

تن منصور چون نخل کدو بر دار می‌پیچد

۱۱

به زیر آسمان هر مصرعم آوازه‌ای دارد

سلیم آری صدای تند در کهسار می‌پیچد

تصاویر و صوت

نظرات