
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۸۶
۱
چشم خویشان را حسد از بس به دولت شور کرد
شد چو یوسف پادشاه، اول پدر را کور کرد!
۲
هر کجا دیوانه ای برداشت سنگی در ختا
آرزوی سیر چینی خانه ی فغفور کرد
۳
آسمان این بزم پر آشوب را آن مطرب است
کز سر بهرام چوبین، کاسه ی طنبور کرد
۴
خصم ما گر عاجز افتاده ست، ما هم عاجزیم
دانه نتواند نگاه از بیم سوی مور کرد
۵
کوچه و بازار از جوش تماشایی پر است
این همه غوغا محبت بر سر منصور کرد
۶
می زنم آتش بر آن از آه تا فارغ شوم
نوک مژگان تو دل را خانه ی زنبور کرد
۷
از گل و سنبل به کارم نیست این آشفتگی
با دل من هرچه کرد، آن نرگس مخمور کرد
۸
نیست چندان خاک در عالم که من برسر کنم
در خرابی بس که طوفان سرشکم شور کرد
۹
خوشدلی هرگز به نزدیکم نمی آید سلیم
گردش ایامم از همصحبتان تا دور کرد
تصاویر و صوت

نظرات