
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۹۱
۱
چو حسن سبز تمنای اهل دید بود
مباش گو به چمن گل چو سرو و بید بود
۲
به بزم شوق، پی آب خوردن دل ما
سفال سبز به از چینی سفید بود
۳
فلک چگونه گشاید دری به روی کسی
که هر ستاره ی او قفل بی کلید بود
۴
کدام فیض که در محفل محبت نیست
چراغ کشته ی این انجمن شهید بود
۵
ترا که فصل شباب است جام می مگذار
که می به دست جوانان حنای عید بود
۶
سلیم را ز جنون نیست بیم کشته شدن
که مست عشق ترا تیغ، برگ بید بود
نظرات