سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۳۹۲

۱

گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد

غنچه از خواب در ایام خزان برخیزد

۲

گر سبک می روم از بزم تو بیرون چه عجب

گرد هر طور که بنشست چنان برخیزد

۳

جسم خاکی ست غباری که میان من و اوست

ای خوش آن لحظه که آن هم ز میان برخیزد

۴

گر لب تشنه ی خود را به لب جوی نهم

دود چون اشک من از آب روان برخیزد

۵

دارد ای دوست ز تو شکوه ی بسیار سلیم

وای اگر مهر خموشی ز دهان برخیزد

تصاویر و صوت

نظرات