
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۹۵
۱
خراب نشئهٔ آن لب، می و مینا نمیداند
به راه شوق او خورشید سر از پا نمیداند
۲
گهی در کعبه مجنون، گاه در بتخانه میگردد
مگر دیوانه راه خانهٔ لیلا نمیداند؟!
۳
حدیث ما به گوش عاقلان بیگانه میآید
که تا دیوانه نبود کس زبان ما نمیداند
۴
محبت در طلسم حیرتی دارد وجودم را
که مویم راه بیرون رفتن از اعضا نمیداند
۵
سلیم از چرخ اگر بیمهریی بینی، مشو غمگین
که قدر مردم دانا به جز دانا نمیداند
نظرات