
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۳۹۷
۱
ازین حسرت که دور از دامن دلدار میماند
ز شیون پنجهٔ دستم به موسیقار میماند
۲
درین گلشن کسی را چون امید عافیت باشد؟
که رنگ گل به رنگ مردم بیمار میماند
۳
بهای باده را پیر مغان گر جنس میگیرد
نه سر چون صبح مستان را و نه دستار میماند
۴
سخن در وصف زلفش خیزد از روی سخن، آری
حدیث طرهٔ خوبان به حرف مار میماند
۵
تماشای گلم بیاو سلیم از بس خلد بر دل
نگه در چشم خونبارم به نوک خار میماند
تصاویر و صوت

نظرات