سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۴۱۷

۱

نوبهار است و جنونم سوی هامون می‌کشد

شور رسوایی مرا بر روی مجنون می‌کشد

۲

زین بیابان، باد دایم کشته بیرون می‌کشد

زاغ همچون خامهٔ نقاش، مجنون می‌کشد

۳

بس که گرد غم به خاطر دارم از دور جهان

اشک چون مور از دل من خاک بیرون می‌کشد

۴

از ترازو حال ما را می‌توان معلوم کرد

در جهان هرجا که باری هست، موزون می‌کشد

۵

باخبر گردد گر از ذوق نوای بیدلان

پنبه را گوش تو همچون داغ در خون می‌کشد

۶

سرو اگر همچون تذروش بر سر خود جا دهد

خاطر لیلی به پای بید مجنون می‌کشد

۷

صد نزاکت می‌کند در شربت کوثر سلیم

جام می اما به دستش ده، ببین چون می‌کشد

تصاویر و صوت

نظرات