
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۲۹
۱
چون در دلش ز لعل تو اندیشه بگذرد
می چون عرق ز پیرهن شیشه بگذرد
۲
فرهاد را بگو که ز جرم وفای تو
پرویز خود گذشت، اگر تیشه بگذرد
۳
در عشق، موج گریه ام از آسمان گذشت
چون باده جوش زد ز سر شیشه بگذرد
۴
از برق عشق، خشک و تر ما تمام سوخت
گریان همیشه ابر ازین بیشه بگذرد
۵
بگذر ز پستی و به بلندی برآ، که آب
گل می شود به شاخ، چو از ریشه بگذرد
۶
از آه، خفته در دل من اژدها سلیم
سیلاب ازین خرابه به اندیشه بگذرد
تصاویر و صوت

نظرات