
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۵۲
۱
ز بس اندیشه از آشوب ملک جم، نگین دارد
همیشه نقره خنگ خویش را در زیر زین دارد
۲
جهان سامان خود را عیب پوش ناقصان سازد
ندارد دست هرکس را که بینی آستین دارد
۳
سمندروار بر دریای آتش می زند خود را
ز مکتوبم کبوتر گرچه بال کاغذین دارد
۴
فکنده چین بر ابرو از برای زیب حسن او را
دل ما شکوه ای گر دارد از نقاش چین دارد
۵
گهی نالم، گهی گریم، گهی سوزم، گهی میرم
زمانه بی توام گر زنده دارد، این چنین دارد
۶
سزد گر لاف همچشمی به شاهان می زند دهقان
سلیمان خود است آن کو نگین واری زمین دارد
۷
نهد هر کس سلیم از مهر دستی بر دل ریشم
چو نیکو بنگرم، نیشی نهان در آستین دارد
نظرات