
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۵۵
۱
تنها من ضعیف ندارم بدن کبود
عشقم چنان فشرده که شد پیرهن کبود
۲
گر بعد مرگ بنگری، از سنگ حادثات
چون لاجورد سوده بود خاک من کبود
۳
جز من کسی کجاست که گیرد عزای من
همدم! به روز مرگ مرا کن کفن کبود
۴
مجنون خسته، سنگ برای تو می خورد
لیلی! ترا برای چه گردیده تن کبود؟
۵
هرگز مرا به چشم نیاید فلک سلیم
در حیرتم که از چه بود چشم من کبود
نظرات