سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۴۶۸

۱

ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید

به رنگ گل که شود در میان آب سفید

۲

برابری به مه من نمی کند هرگز

چنین خوش است ادب، روی آفتاب سفید!

۳

صفای سوختگی بین و فیض آتش عشق

که چون نمک شده خاکستر کباب سفید

۴

ز تاب آتش می بس که چهره اش افروخت

به پیش او نتواند شدن نقاب سفید

۵

ز بس که بی تو سیه دید روزگار مرا

ز گریه شد مژه در چشم آفتاب سفید

۶

کنند اهل محبت ز فیض عشق سلیم

کتان خویش به صابون ماهتاب سفید

تصاویر و صوت

نظرات