
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۴۹۰
۱
چون مست من سوار به عزم شکار شد
شیر از پی گریز به آهو سوار شد!
۲
بر من گذشت سروی و از شوق دامنش
همچون چنار دست من از کاروبار شد
۳
می را بود به خون سیاووش نسبتی
هرجا که فتنه ای ست ازو آشکار شد
۴
بالید چون حباب تن ناتوان من
آب و هوای میکده ام سازگار شد
۵
در نافه مشک کهنه چو شد، خاک می شود
در دیده ام خیال خط او غبار شد
۶
دیگر سلیم موسم شور جنون رسید
دیوانه مژده باد که فصل بهار شد!
نظرات