سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۵۷

۱

چو غنچه نیست نهان از کسی دفینهٔ ما

کف گشاده بود همچو گل خزینهٔ ما

۲

به هرکجا که به سنگی رسید، همچون موج

بغل گشاده دود سویش آبگینهٔ ما

۳

شدیم خاک و فلک را چو شیشهٔ ساعت

برون نمی‌رود از دل غبار کینهٔ ما

۴

چهار موجه بود یک رباعی مشهور

که بحر یاد گرفته‌ست از سفینهٔ ما!

۵

ز بس نرفت برون هرکه جا گرفت در او

بود چو صفحهٔ تصویر، لوح سینهٔ ما

۶

چون این در آینه صورت‌پذیر نیست سلیم

زمانه کیست که پیدا کند قرینهٔ ما؟

تصاویر و صوت

نظرات