سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۵۸۳

۱

در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد

سر درین راه به همراهی پا نتوان برد

۲

خضر توفیق اگر راهنمایی نکند

راه بر قافله از بانگ درا نتوان برد

۳

می گشاید ز گره کار اسیران، اما

این کلیدی ست کزان بند قبا نتوان برد

۴

همه کاری بجز از مرگ، تلافی دارد

بازی باخته ای نیست که وا نتوان برد

۵

راستی را نتوان در همه جا برد به کار

گوی ازین معرکه بیرون به عصا نتوان برد

۶

دم شمشیر بود جاده ی عشق تو سلیم

سر ازین راه سلامت ز قضا نتوان برد

تصاویر و صوت

نظرات