
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۰۱
۱
پرتوی هردم به دل فیض الهی افکند
وقت آن آمد که داغ ما سیاهی افکند
۲
سرفرازی از سر عریان بود خورشید را
شمع سر در پیش از صاحب کلاهی افکند
۳
می شود لب تشنه را معلوم، راز تشنگی
بر لب دریا اگر گوشی چو ماهی افکند
۴
لاله در باغ از نوید مقدم او همچو شمع
تاج خود را پیش باد صبحگاهی افکند
۵
کوششی دارد پی سرمایه ی خود هرکه هست
بخت من بردارد، ار داغی سیاهی افکند
۶
چشم مستت ریخت خونم را، بلی اینش سزاست
هرکه طرح آشنایی با سپاهی افکند
۷
چتر سبز تاک را نازم که مستان را سلیم
سایه اش در سر هوای پادشاهی افکند
نظرات