سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۲۷

۱

غبار غم ز ابر نوبهاری در جهان گم شد

قدح را بر زمین مگذار ساقی کآسمان گم شد

۲

در آن زلف از ضعیفی می دهد آهم نشان از دل

که سوزن می شود پیدا چو شب با ریسمان گم شد

۳

علاج داغ دل کردیم اما درد پنهان را

ره بیرون شدن از کوچه های استخوان گم شد

۴

ز شور عندلیبان سرو و گل در رقص می آیند

چمن رنگ دگر پیدا کند چون باغبان گم شد

۵

به بزم وصل خود تا چند می گویی مرا گم شو

نه سیمابم، میان انجمن چون می توان گم شد؟

۶

عبث خاک وطن از انتظارم چشم بر راه است

که عنقا تا قدم بیرون نهاد از آشیان، گم شد

۷

طلبکار سخن عشق و زبان از شرم خاموش است

چو پیدا شد خریداری، کلید این دکان گم شد

۸

جهان بی‌اختیار آرامگاه اهل دل باشد

که شب منزل شود، هرجا که راه کاروان گم شد

۹

ز بیم زندگی بر جان نظر در حشر نگشایم

نگوید تا زمین از جای رفت و آسمان گم شد

۱۰

غلام و پاجی هندوستان از فارسی گفتن

نمی‌دانند حرفی غیر این بشکست و آن گم شد!

۱۱

سلیم این در جواب سحرپردازی که می‌گوید

کتاب حسن را جزو محبت از میان گم شد

تصاویر و صوت

دیوان کامل محمدقلی سلیم تهرانی (شامل غزلیات، قصائد، مثنویات، قطعات و رباعیات) به تصحیح و اهتمام رحیم - رضا - محمدقلی سلیم تهرانی - تصویر ۳۰۶

نظرات