سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۶۴۴

۱

دو روز عمر که خواه و نخواه می گذرد

چنان که می بری آن را به راه، می گذرد

۲

هزار تفرقه از گریه در دل است مرا

چو آن دهی که از آنجا سپاه می گذرد

۳

دوند سوی خیابان به دیدنش گل ها

چو کوچه ای که ازان پادشاه می گذرد

۴

نگاه کوته اگر اوفتاده، مژگان بین

که همچو غنچه ز طرف کلاه می گذرد

۵

ز باد صبح، محیط کرم به موج آمد

پیاله گیر که وقت گناه می گذرد

۶

سلیم می گذرد هرچه هست در عالم

ولی ببین به چه روز سیاه می گذرد

تصاویر و صوت

نظرات