
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۴۵
۱
بهار رفت و دل از ابر کامیاب نشد
پیاله ای نگرفتم که آفتاب نشد
۲
هلاک همت مرغی شوم درین گلشن
که جز به شعله ی آواز خود کباب نشد
۳
چه روز بود که دوران اساس عشق نهاد
جهان خراب شد و این بنا خراب نشد
۴
حدیثی از لب لعلش در انجمن نگذشت
که جام و شیشه ی خالی پر از شراب نشد
۵
ز بس ز نسبت ما روزگار را ننگ است
بر آتشی ننهادیم دل که آب نشد
۶
دلم به یاد لبت ناله ای به باغ نکرد
که غنچه چون دل مرغ چمن کباب نشد
۷
هلال ازان دل خود ای سوار مست خورد
که هیچ وقت ترا حاجت رکاب نشد
۸
نداشت در غم عشق تو گریه فایده ای
علاج دردسر ما ازین گلاب نشد
۹
سلیم این غزل طرحی از کجا آمد
که مصرعی ز دوصد بیت انتخاب نشد (؟)
نظرات