
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۶۱
۱
آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ
آن می که آب خضر نباشد چنان لذیذ
۲
آن می که نکته سنج، خیال رطب کند
از وصف او به کام شد از بس زبان لذیذ
۳
آن می که در مذاق بود هوشمند را
چون پند پیر تلخ و چو عیش جوان لذیذ
۴
در بزم او نظاره ی ساقی چو نیشکر
انگشت حیرت است مرا در دهان لذیذ
۵
تا حشر، شکر نعمت من می کند همای
از بس که شد مرا ز غمت استخوان لذیذ
۶
خلق از برای یکدگر آزار می کشند
یک میوه نیست در دهن باغبان لذیذ
۷
از می مرا چه ذوق، که در کام من سلیم
نبود ز دوری لب او شهد جان لذیذ
تصاویر و صوت

نظرات