
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۷۳
۱
گلرخان بینند هرگه بر اسیر یکدگر
آفرین گویند بر هم زخم تیر یکدگر
۲
دل ز فریاد دل آید سوی زلف از کاکلش
شبروان یابند هم را از صفیر یکدگر
۳
دست در دست سبو دارم که در این روزگار
هم مگر باشند مستان دستگیر یکدگر
۴
گر لبانش الفتی دارند با هم، دور نیست
خورده اند ایام طفلی هر دو شیر یکدگر
۵
من زنم بر شیخ طعن، اهل ریا بر می فروش
ناسزا تا کی توان گفتن به پیر یکدگر؟
۶
تنگدستان راچه حاجت درد دل گفتن سلیم
راز هم خوانند از نقش حصیر یکدگر
تصاویر و صوت

نظرات