
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۶۸۲
۱
بهار در قدح گل می غریب مریز
درین پیاله بجز خون عندلیب مریز
۲
من آن نیم که چو عنقا شوم شکار کسی
به راهم ای فلک این دانه ی فریب مریز
۳
به درد و صاف جهان همچو لاله راضی شو
ز جام خویش ترا آنچه شد نصیب مریز
۴
مکن شتاب که هر کار وعده ای دارد
به بیضه طرح قفس همچو عندلیب مریز
۵
به من جفای تو از روی حکمت است ای دوست
ترا که گفت که خون من ای طبیب مریز
۶
بریز خون من ای ساقی، آن حلال تو باد
ولی شراب به پیمانه ی رقیب مریز
۷
سلیم، تیغ زبان از غلاف بیرون آر
ولیک خون کس از مهر چون خطیب مریز
نظرات