
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۰۴
۱
خبر بگیر ز احوال خضر در کویش
که آب تیغ رسیده ست تا به زانویش
۲
حدیث معجز عیسی که راز پنهان است
مباد گل کند از غنچه ی سخنگویش
۳
به نوبهار رخ او اگرنه بیمار است
در آفتاب چرا خفته است آهویش
۴
به دفع خصم، همین همت است اسبابم
بود فلاخن مرد برهنه، بازویش
۵
سلیم شیشه ی ما را درین جهان خراب
کسی ندید که سنگی نزد به پهلویش
نظرات