
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۲۳
۱
به قدر جرم برد هرکسی ز رحمت حظ
ز لطف حق کند ابلیس در قیامت حظ
۲
بر آن سرم که به دیوانگی زنم خود را
که بی جنون نتوان کرد از محبت حظ
۳
برای پرسشم ای همنشین چو آمده ای
ببند لب که ندارم من از نصیحت حظ
۴
بر استخوان هلال است چشم من دایم
ز بس که همچو هما دارم از قناعت حظ
۵
نه از جنون و نه از عقل، در جهان ما را
نشد چو آینه حاصل به هیچ صورت حظ
۶
سلیم مصلحت خویش در جنون دیدم
به کوی عشق ز بس دارم از ملامت حظ
تصاویر و صوت

نظرات